<no title>
<no title>
سلام .
به دوستای گلم و شکوفه های خوشگلشون ......
.........خوب وسرحال هستین....عزاداری هاتون قبول باشه ....
این هفته که گذشت هم خوب بود هم بدددددد.... خوب بود: چون اقا شایان توی ارزیابی کانون خلاقیت ومهارت
انتخاب شد...
...البته کل جریان روحتما براتون می گم..........
بعدش یه مهمون خاص داشتیم البته جدید نبود ولی یه چیز جدید همراش بود اونم از نوع نی نی
...مریم جون (عروس عموی خودم) با یه نی نی که هنوز یه پنج ماهی رو باید منتظرش باشیم که بدنیا بیاد 
.اومده بود خونمون که خیلی خوش گذشت........
و بد بود چون : شایان به شدت سرما خورد
....بداخلاق شده بود پیش هیشکی نمی رفت و فقط خواستار ماما که بنده باشم بود و اجازه ی هیچ کار دیگه ای از طرف من نبود
......پنج شنبه ساعت شش صبح با باباو مامانم بردیمش بیمارستان دکی گفت تبش شدیده 
وبایدحتما آمپول بزنه بچم خیلی گریه کرد
..ولی تابعد ازظهر حالش خیلی بهتر شد....
با اینکه هنوز شایان کامل خوبه نشده ولی روز جمعه بردمش مراسم شیرخوارگان حضرت علی اصغر(ع)...
خیلی خوب بود.... لباسش روهم خاله زهره دوخته بود 
که خیلی هم خوشکل شده بود..دستش درد نکنه.
ایـــــش همش این ماما حلف میژنه ..خــو منم حلف دالم....
یه خفـــــــر دالــــم... جونمی املوز عموایمان و زنموسمیه از ماهشهر اومتن ...دست زنمو درد نتنه هر وقت می یات بلام یه چیز خوشتل می یاله.
..ایندفه واسهم یه تاپشنه اوشتل افرده ...........
برا مامانم هم میگو اورده... ماما تلی ذوق کرده 
ولی زنمو جونم دفت اینا بلا شایانه که زودی بوزورگ بشه با دخملم علوسی کنه(هنوز نی نی نداله)..ههههههههه...
همش میده باید دومادم بشی افــــــــــــــــــــــــا....
فردا هم نذری باباجون ایناس ...با دستا کوشیکم همتون لو دعا می تونم..(ماما یادم بیارییییییییی)
یه چیز دیده بدموبرم......سه شنبه هم عمو احسان و زنمو زینب می یان ...لاستی بتون ندفتم زنمو زینب هم تو شکمش یه نی نی داله که عید بدنیا می یاد 
...ایفـــــــــــــــــــــــــل اینم یه دوست دیده.....شدن دوتا...ههههههههههه
چقد حلف زدم ببشخیــــــــــــــــــــــــــد ....
