بزرگ مرد فرداهایم

شایان

1390/3/23 15:37
نویسنده : مامی ندا
145 بازدید
اشتراک گذاری
ما اومــــــــــــــــدیم

 

سلام به تک تک دوستای گلم....دلم خیلی برای شما و نوشتن تنگ شده بود ما که همیشه تاخیر داریم ولی بالاخره اومدیم...

اول اینکه کارای عمل (کمر)همسری رو انجام دادیم که درگیریای خاص خودش رو داشت ولی با اینحال هنوزم تاریخ قطعی رو بیمارستان تهران بهمون نداده.........خدایا هیچکس رو درگیر دکتر و بیمارستان نکن...

عروسی دختر دایی خودمم بود و چند روزی همه دور هم جمع بودیم که حسابی بهمون خوش گذشت .

و شیرین ترینش این بود که دوتا نی نیمون سالم و خوشکل بدنیا اومدن.اقا عرفان پسر عموی شایان و آرامیس خانم نوه ی عموی خودم... که هر دوتاشون خیلی برام عزیزننننننننننن

عرفان طلـــــــــــــــــــــا

اقا شایان که به خاطر نی نی عمو از خواب و خوراک افتاده بود...منم که از خدام بود چند روزی رو موندم خونه مامانم اینا تا هر وقت شایان به سرش زد عرفان رو ببینه راحت باشه....مامان من و مامان جاریم همسایه همن...........ولی حالا که رفتن تهران خونه خودشون حسابی دلتنگش شدیم مخصوصا شـــــــایـــــــان.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)